حاکی از عدم تأثیر سطح توسعهیافتهگی بر أثربخشی جهانیشدن فرهنگی بر روی دنیویشدن فردی است. رضایتمندی از نظام سیاسی یکی دیگر از عوامل زمینهای بود که در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفت. یافتهها نشان داد که أثر جهانیشدن فرهنگی بر روی دنیویشدن فردی در نظامهای سیاسی غیرسکولاری که بیثبات بوده و یا از نابرابریهای اقتصادی بالایی برخورداراَند، بسیار بیشتر از سایر نظامهای سیاسی است (همان: 152- 141).
رضا کلاهی (1392) در پژوهشی با عنوان دین در داستان زندهگی (مطالعهی تجربههای روایتشده از دین زیسته) بهدنبال یافتن پاسخ این سوال است که دینداران، داستانِ فراز و فرودهای دینورزی خود را چهگونه حکایت میکنند و دینورزی کنونی خود را در چارچوب این داستان چهگونه درک و تفسیر میکنند؟ بر این اساس، او مطالعهی خود را بر روی داستان زندهگی دینی افراد متمرکز کرده و تلاش میکند شیوههای موجهسازی و معنادار ساختن باورهای دینی توسط افراد را در این داستانها بررسی کند؛ داستانهایی که با انجام مصاحبهی روایی و نیز بررسی تعدادی از روایتهایی که افراد از زندهگی دینیشان در وبلاگها منتشر کردهاند، گردآوری شده و به کمک روش تحلیل ساختاری روایت، تحلیل خود را آغاز میکند.
پژوهشگر پس از تحلیل ساختاری اطلاعات گردآوریشده، دو روایت عمده از دینداری افراد را ارائه میدهد. بهطور خلاصه، ساختار روایت گونهی اول (روایت دینداری آسمانی) از این قرار است که قهرمان داستان، خود انسان است و هدف او رسیدن به سعادت جاودان است. در این روایت، افراد به مخالفت با زندهگی دنیوی برمیخیزند و در این میان، «دین» (یاریگر) برای رسیدن به هدف (مفعول) به یاری انسان (فاعل) میشتابد. بهعبارتی، داستان از این قرار است که انسان در راه رسیدن به سعادت جاودان با نیروهای باطل مبارزه میکند تا زمانی که مرگ (ابریاریگر) فرا رسد و نیروهای باطل شکسته شوند و انسان به سعادت جاودان نائل گردد. در آن روز، حقیقت (ذینفع) بر همهگان آشکار خواهد شد.
در روایت دوم (روایت دینداری زمینی) دینداری قهرمان در ابتدا شبیه همان دینداری آسمانی است اما رفتهرفته از دینداری آسمانی فاصله گرفته و به وضعیت جدیدی میرسد چرا که این دینداری را عوامل برهمزنندهای به چالش میکشد. چالشهایی نظیر وابستهگیهای دنیوی، تعارض عقاید دینی و واقعیت بیرونی، تعارض دینداری و اخلاقمداری و تعارض بخشهای مختلف عقاید دینی که محقق این چالشها را «واقعیتهای زمینی» نامگذاری میکند. در طول نزاع واقعیتهای زمینی با دینداری آسمانی، الگوی روایت آسمانی عملن منتفی میشود و تفکیکهای آسمانی ـ زمینی، دنیوی ـ اخروی، حق ـ باطل، مؤمن ـ کافر و ثواب ـ گناه فرو میریزند و با حذف دوگانهی اخروی ـ دنیوی، «موکولشدهگی سعادت به جهان اخروی» منتفی میشود و جای خود را به آرامش دنیوی میدهد. ارجاع امر دینی و معنوی به جهانِ آسمانی تضعیف میشود یا از میان میرود و روابط میان زمینیان، جای رابطه با آسمان را میگیرد. اخلاقمداری از دینداری جدا میشود و دینداری به نوعی ذائقه یا سلیقهای زیباییشناسانه و شخصی تبدیل میشود.
نقد وارده به پژوهش کلاهی این است که بهنظر میرسد انسانشناسی خوشبینانهای در پس انتخاب و تحلیل داستان زندهگی افراد بر نگاه او حاکم است در واقع، چه استدلالی در پس این قضیه وجود دارد که روایتهای بازگوشدهی افراد را معادل نگرش واقعی آنان نسبت به مسأله بدانیم و در تحلیل داستان زندهگی افراد به هر آنچه ادعا کردهاند اکتفا کنیم؟ گرچه این خلل معرفتشناختی را میتوان به کل ساحت معرفتشناسی علوم انسانی بسط داد و آن را ناشی از محدودیت ابزارهای شناخت آدمی در رسوخ به دنیای درونی و واقعی عاملان دانست، اما در پژوهش مذکور شاید اگر پژوهشگر نگرش و درک و تفسیر مصاحبهشوندهگان را با تجربیات زیستهشان از خلال انجام مصاحبه مطابقت میداد، میتوانست تا حدودی این گمانه را برطرف کند و در باب اظهارات راویان سره را از ناسره تمییز دهد.
نقد دیگری که بر پژوهش کلاهی وارد است این است که یکی از منابع اطلاعاتی پژوهش او را داستانهایی تشکیل میدهد که راویان در وبلاگها منتشر کردهاند. انتشار این روایتها ممکن است صبغهای سوگیرانه و تبلیغی داشته باشد لذا صحت و صدق این روایتها به مراتب بیش از روایتهایی در خطر است که با انجام مصاحبه گردآوری شدهاند و بهتر آن بود که پژوهشگر برای این گردآوری اطلاات به انجام مصاحبههای بیشتری اقدام میکرد. از این گذشته، بهنظر میرسد منطق انتخاب این روایتها نیز جهتدار است. پژوهشگر در بحث از معیار انتخاب روایتهای موجود در منابع اینترنتی اظهار میدارد که صرفن روایتهایی را انتخاب کرده است که آغاز و پایانی دیندارانه داشتهاند و نیز روایتهایی که آغازی دیندارانه و اما پایانی متفاوت از قبل (که عمدتن غیردیندارانهاند) داشتهاند (کلاهی، 1392: 166). شاید اگر پژوهشگر روش انتخاب روایتها را تغییر میداد و روایتهای بیشتری را بهصورت غیرهدفمند انتخاب میکرد، گونههای روایت دینداری بیشتری را میتوانست شناسایی کند. با این کار، پژوهشگر عملن راه خود را بر ارائهی یک گونهشناسی جامعهتر از روایتهای دین زیسته سد کرده و بدیهی است که از دل
چنین انتخابی صرفن دو گونه روایت دینداری آسمانی و دینداری زمینی استخراج میشود.
نکتهی آخری که در باب پژوهش مذکور قابل ذکر است این است که پژوهشگر مشخص نکرده است که در هنگام انجام مصاحبهها بهدنبال چه خصیصهها، جنبهها یا ابعادی از دینداری بوده است و شیوههای موجهسازی التزام دینی افراد را در چه جنبههایی از دینداری و با چه پرسشهایی رصد کرده است. شاید ضمیمه کردن مصاحبهنامه یا یک نمونه از مصاحبهها میتوانست از این مسأله رفع ابهام کند.
2-3-2 پژوهشهای خارجی
«ورود به دانشگاه و تغییر نگرش» (مطالعه طولی از سال 1981-1970) عنوان پژوهش ریچارد بی. فانک و فرن کا. ویلتس است که در سال 1987 منتشر شد. هدف پژوهش مذکور بررسی رابطهی میان ورود به دانشگاه و تغییرات گرایشی مردان و زنان جوان در دو حوزهی خاص با نقشهای جنسیتی- سنتی و اعتقادات مذهبی بوده، تحلیل مذکور مبتنی بود بر مطالعه دربارهی مردمانی که نخست در سال 1970، یعنی زمانی که دانشآموز سال آخر دبیرستان بودند، و بار دیگر با گذشت بیش از یک دهه مورد مطالعه طولی قرار گرفتند.
نتایج کلی پژوهش نشان داد مردمانی که وارد دانشگاه میشوند (اغلب حتا پس از گذشت یک سال) در حوزههایی چون گرایش به مذهب و نقشهای جنسی- سنتی تفاوت معناداری با همتایان غیردانشگاهی خود پیدا کردهاند. پژوهشهای قبلی منعکس شده در این پژوهش نیز بیانگر این واقعیتها هستند که دانشجویان دانشگاه به کلیسا و تعطیلی روز یکشنبه تمایل کمتری دارند و به خدا کمتر اعتقاد میورزند. همچنین اعتقادات سنتی محافظهکارانه و بنیادگرایانه آنها کمتر و اعتقادات آزادیخواهانهشان بیشتر است. ترنت و مداسکر نیز گزارش کردهاند که فارغالتحصیلان دانشگاهی نسبت به کسانی که در دورهی یکسانی استخدام شده بودند، نمرات بالاتری در لیبرالیسم مذهبی داشتهاند. لونیگ دریافت که پایبندی دینی در طی سالهای تحصیل افت پیدا میکند و دانشجویان در حین ورود به دانشگاه علایمی از سکولاریزهشدن اعتقادات دینی و به زیر پرسش بردن ارزشهای سنتی را از خود بروز میدهند. یافتههای مطالعهی فانک و ویلتس، نتایج پژوهشهای پیشین مبنی بر وجود رابطهی میان ورود به دانشگاه و لیبرال شدن فرد در گرایشها و اعتقادات مذهبی را تأیید کرد. در این پژوهش، تغییرات معنیداری در گرایشهای دانشجویان به سمت جهتگیری مذهبی دنیویتر مشاهده شده است (به نقل از: حبیبزاده خطبهسرا، 1384: 20).
در پژوهشی که به کوشش کیهان موتلو با عنوان «بررسی عقاید دینی دانشجویان دانشگاه آنکارا» در مورد عقاید دینی جوانان ترکیه صورت گرفت، نشان داده شده است که جامعهپذیری دینی در میان جوانان ترکیه افزایش یافته است. این بررسی که بر روی نمونه 1099 نفری در سال 1978 با جمعیت 536 و در سال 1991 با جمعیت 563 نفری صورت گرفته، نشان میدهد که میزان موافقت با گویههای مطرح شده که در مورد اعتقادات دینی و اخلاقیات بوده، در سال 1978، 52 درصد بوده، در حالی که این میزان در سال 1991 به 67 درصد رسیده است. همچنین، یافتههای پژوهش نشان میدهد که ارتباط مستقیمی میان اعتقاد به خدا و خوشبختی، مسلمان بودن و پوشیدن روسری، مسلمان خوب بودن و شخص درستکار بودن، از نظر نمونهی مورد مطالعه وجود ندارد. همچنین، اکثر آنها با این گویه که فقط مسلمانان به بهشت میروند، مخالفت کرده و نیز اکثر آنها با این گویه که اگر انسانها درستکار باشند ولی مذهبی نباشند به بهشت میروند، موافقت کردهاند (موتلو، 1372: 74-71). نتایج این پژوهش، تحول در جامعهپذیری دینی جوانان و افزایش تسامح دینی آنان را در کشوری نشان میدهد که در طول چند دههی گذشته، مدرنیته حضور پررنگی در آن داشته است.
«سفر از جهان سکولار به جهان مقدس: تجربههای بومیان بریتانیایی بهاسلامگرویده» عنوان پژوهشی است که علی کوز (1999) بر اساس مصاحبه با شماری از بومیان بریتانیا که به اسلام روی آوردهبودند انجام داده است. نتایج پژوهش نشان داد که فرآیند دنیویشدن در روی آوردن نوگرویدهگان اروپایی به اسلام نقش داشته است. با این وجود عوامل و دلایل دیگری نظیر ناتوانی در وفق دادن خود با کلیسای نهادی، رد کردن جامعهی بیش از حد سکولار و از نظر اخلاقی آسانگیر ، جستوجو برای ثبات و معنا در محیطی سکولار یا فرامسیحی ، بازگرداندن خدا به صحنه با دینی جدید، سرخوردهگی از جامعهی خود، جذبشدن به ایمان یا فرهنگ سنتیتر، رد کلیسا، رد دینی که در زندهگی آنها به حاشیه رانده شده است و در نهایت بیاعتمادی به مدرنیته در رویآوردن آنان به اسلام نقش داشته است (کوز، 1382: 73-61).
نکتهی دیگری که در تغییر دین گروندهگان مشهود است این است که نوگروی آنان «بر اساس پویایی شناختی و فکری زندهگیشان بوده است». انگیزهی آنها برای گرویدن به آیینی دیگر، معنابخشی به زندهگیشان در جهان بوده و همچنین، با این هدف که «با اجتماعی که کمتر سکولار است و به تبدیل دین به آگاهی فردی تمایل کمتری دارد، همهویت شوند». بنابراین، برای آنها گرویدن به آیینی تازه صرفن به معنای «حرکت از مسیحیت به اسلام» نبوده، بلکه به معنای «حرکت از سکولار به مقدس» بوده است (همان: 73).
پژوهش بعدی به تلاشهای رونالد اینگلهارت برای بازبینی مجدد پیشفرضهای نظریهی نوسازی و ارائهی تفسیری روزآمدتر از آن مربوط میشود. اینگهارت و نوریس (2004) در مطالعهی تجربی و نظری خود این برداشت از نوسازی را رد مینمایند که رشد عقلگرایی و توجه به علم در دوران تجدد باعث افول اهمیت دین در نزد مردمان میشود (اینگلهارت و نوریس، 1389: 25). همچنین به زعم آنها، تجدد آنچنان که برخی از پیروان نظریهی مدرنیزاسیون معتقداَند از طریق تمایزات ساختاری و تفویض کارکردهای نهاد دین به دیگر نهادها چراغ دین را در دوران مدرن کمفروغ نمیکند (همان: 157). اینگلهارت و نوریس پس از رد دیگر مسیرهای علی أثرگذاری نوسازی، با اتکا به اصل امنیت حیاتی خود اشاره میکنند که تأثیر نوسازی بر روی دنیویشدن بهواسطهی توسعهی انسانی و افزایش امنیت ضروری در زندهگی اجتماعی مردمان است (همان: 35-33). در عین حال از نظر اینگلهارت و نوریس این بدان معنا نیست که دنیا بهسوی دنیویشدن پیش میرود چرا که رشد جمعیت در کشورهای توسعهنیافته بسیار بیشتر از کشورهای توسعهیافته بوده و به همینخاطر تعداد مردمان مذهبی در جهان رو به تزاید خواهد بود (همان: 49).

برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 77u.ir مراجعه نمایید
رشته روانشناسی و علوم تربیتی همه موضوعات و گرایش ها :روانشناسی بالینی ، تربیتی ، صنعتی سازمانی ،آموزش و پرورش، کودکاناستثنائی،روانسنجی، تکنولوژی آموزشی ، مدیریت آموزشی ، برنامه ریزی درسی ، زیست روانشناسی ، روانشناسی رشد
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
نویسندگان کتاب مقدس و عرفی پس از روزآمد کردن نظریهی نوسازی یا استفاده از دادههای میانملتی به آزمون فرضیات خود اقدام نمودند. یافتههای آنها نشان میداد که متغیر توسعهی انسانی قدرت نسبتن بالایی در تبیین دنیویشدن مردم جهان دارد. نتایج به دست آمده از تحلیل رگرسیون چندگانه حاکی از آن بود که توسعهی انسانی توانمندترین متغیر پیشبینیکنندهی دنیویشدن فردی است که به تنهایی بیش از 44 درصد از تغییرات دنیویشدن مردم جهان را تبیین میکند. اینگلهارت و نوریس ادعا میکنند که افزایش ضریب امنیت حیاتی در جوامع مدرن علت دنیویشدن مردم این کشورها است. مطابق نظر آنها نیازمندی انسان به امنیت، آنها را بهسوی دین میکشاند. از آنجایی که این نیازمندی در جوامع توسعه یافته به دلیل رشد رفاه و امنیت اجتماعی کمتر گردیده است، اقبال و اهمیت دین نیز رو به کاستی گذاشته است (همان: 113-101).
نقد وارده بر پژوهش اینگلهارت و نوریس این است که حتا اگر نیاز به امنیت را نیرومندترین عامل برای جذابیت دین بدانیم، نمیتوان گفت که با افزایش سطوح توسعهی انسانی نیاز به امنیت در مردمان کاهش مییابد. مالینوفسکی در این رابطه اظهار میدارد که انسانها در طول زندهگی با بحرانهای عمدهای روبهرو میشوند که مهمترین آنها روبهرو شدن با واقعیت مرگ است. لذا هراس طبیعی انسانها از مرگ آنها را بهسوی دین میکشاند (همیلتون، 1387: 91-90). بنابراین استدلال میتوان گفت که مادامی که انسانها در رویاروشدن با بلایای طبیعی و از جمله مرگ، احساس ناتوانی و عدم امنیت میکنند، دین میتواند مرهم دردهای عاطفی آنها باشد. علاوه بر این، توسعهی انسانی و اقتصادی نیز مخاطراتی را به همراه داشته است که مخصوص دنیای مدرن است. گیدنز در این باره معتقد است که زندهگی مردمان در دوران تجدد بهگونهای متفاوت از گذشته در معرض مخاطرات و ناامنی است. هرچند امروزه نیز گردبادها، زمینلرزهها و فجایع طبیعی دیگر رخ میدهند اما آنچه زندهگی مردمان را ناامن میسازد مسائلی مانند صنعتیشدن، جنگ و خطرات بومشناختی است (کسل، 1383: 423-412). بنابراین بهراحتی نمیتوان میان توسعهی انسانی و اقتصادی از یکسو و افزایش امنیت حیاتی ارتباط برقرار نمود.
گروایس و نورنزایان (2012) با انجام پژوهشی با عنوان «تفکر تحلیلی و بیاعتقادی دینی »، به بررسی نقش فراگردهای شناختی در افزایش بیاعتقادی دینی در میان دانشجویان دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا پرداختند. فرضیهی آنان این بود که راهبردهای تفکر تحلیلی یکی از عوامل نیرومند بیاعتقادی دینی هستند. نتایج بهدست آمده از مصاحبهها و آزمونهای روانشناسی بر روی 479 نفر از دانشجویان با زمینههای مختلف نژادی، ملیتی و دینی نشان داد که تفاوتهای فردی مبتنی بر افزایش گرایش به واکاوی و تحلیل باورهای فردی و جمعی، ربط مستقیمی به افزایش بیاعتقادی دینی دارد. «تجربه