اردیبهشت 8, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 166

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

به جا آوردن-شناختن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

تریاکی-معتاد به تریاک

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

 

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

تخم جن-حرام زاده

خداپسندانه-مورد پسند خدا

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

دور دست-جایی دور

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

خالی بند-چاخان-دروغ گو

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

پینه زدن-وصله کردن
چیز دار-ثروتمند

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

چله ی تابستان-گرمای سخت

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

زیر جلکی-پنهانی

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

اهل آن کار (کار بد)

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

پُرتابل-قابل حمل

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

چاچول-حقه باز-شارلاتان

حالا حالاها-مدت دراز

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

تو پوزی-تو دهنی
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

زبان تر کردن-سخن گفتن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

چاقالو-چاق-فربه

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 
آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

خیس شدن-تر شدن

دلسردی-ناامیدی-یاس

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

تپل-چاق-گوشت آلود

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

چک و چانه-کنایه از دهان

چوب سیگار-نی سیگار

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

حیوونکی-نگا حیوانکی

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

چانه لغی-راز داری نکردن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

چرب دست-ماهر-زبر دست

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

بی اشتها-بی میل به غذا

 

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

 

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

آهوی خاور(آفتاب)

زیر پوش-جامه ی زیرین

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

 

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

دست زدن-لمس کردن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

چانه-گلوله ی خمیر نان

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

آب آتش زده-اشک

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

چُر-ادرار

چنگولک-سست و ضعیف

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

دوخت و دوز-خیاطی

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

بَر و بیابان-دشت و صحرا

جیره-سهم معین

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

جیغ و ویغ-داد و فریاد

جاگرم کردن-در جایی ماندن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

 

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

درآمد-عایدی

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

پُخت-هر نوبت از پختن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

 

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

حق البوق-رشوه

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

حجله خانه-اتاق شب زفاف
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

آزگار(زمان دراز)

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

پاشنه بخواب-کفش راحتی

بد قدم-نامبارک-بد شگون

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

 
 

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

تخت سینه-وسط سینه

 
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

حق دادن-تایید کردن

انداختنی(جنس نامرغوب)

دمدمی مزاج-دمدمی

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

خال به خال-خال خال

پیشت-آوازی برای راندن گربه

آبِ خشک-آب بسته

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

در چاه افتادن-فریب خوردن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

اُق زدن(بالا آوردن)

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

پول و پله-پول

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

چین و چوروک-چین و شکن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

دول-آلت مردی به زبان کودکان

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

چماق-چوبدست-گرز

بی اشتها-بی میل به غذا

اهل دود-سیگاری

افتاده(فروتن، متواضع)

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

 

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

 
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
چلاق شده-نوعی نفرین است

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

جاهل پسند-چیزی که جوان

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

 
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

آخرین تحویل-قیامت

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

خصوصی-مقابل عمومی

پیشت-آوازی برای راندن گربه
دخترکی-دوشیزگی-بکارت

حدمتکار-مستخدم

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

افتاده-فروتن-متواضع

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

حمامی-گرمابه دار

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

تن خواه-پول نقد-زر و مال

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

 

حال کردن-لذت بردن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

پاک-به کلی-یکسره

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

ازرق-چشم زاغ

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
رج کردن-رج بستن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

 

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

پشتی-بالش-حمایت

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

مطلب دیگر :
قیمت طراحی اختصاصی سایت و اپلیکیشن اختصاصی

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

بد زبان- بد دهن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

چله-چاق-چرب و چیلی

البرز(بلندقامت، دلیر)

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
چنگک شدن-چنگ شدن
خدا نگهدار-خدا حافظ
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
رودل-سنگینی معده
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

چشم کار کردن-دیدن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

 

آفتاب به آفتاب-هر روز

زرت و پرت-چرت و پرت

دستک-دفتر حساب

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

دو پولی-کالای بی ارزش

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

تو در تو- تو به تو

 

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

 
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

چشم و ابرو-زیبایی چهره

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

بنا-قرار

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

خیط کاشتن-خطا کردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

جفنگیات-سخنان یاوه

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

تیر در کردن-تیراندازی کردن

چروک انداختن-چین انداختن

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

 

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

در چاه افتادن-فریب خوردن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

بالا تنه-از کمر به بالای بدن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

چاقالو-چاق-فربه

زیر شلواری-زیر جامه

چنگولک-سست و ضعیف

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

حق شناس-سپاس گزار

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

تنبل خان-تن پرور

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

حیوونی-نگا. حیوانکی

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

 
پرند-حرف بی هوده

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

پرداختی-مبلغ داده شده

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

پَخ خوردن-تیزی چیزی

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

رایانه-کامپیوتر

خوشایند-مطبوع-پسندیده

بامبول زدن-حقه سوار کردن

زیر پوش-جامه ی زیرین

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

دسته-ساعت دوازده

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

 
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

چروک انداختن-چین انداختن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

زار-کوتاه شده ی زایر

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

راست و ریس-موانع و معایب

 

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

دوره-مهمانی-زمانه

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

پیش کردن-راندن به جلو

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

امن و امان-بدون بیم و هراس

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

پیاله زدن-می نوشیدن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

حق شناس-سپاس گزار

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

داوطلب-خواستار-نامزد

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

 

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

حاضر و آماده-آماده

خیکی-آدم چاق و فربه

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

حمله-بیماری غش-صرع

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

آب آتش زده(اشک)

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

 

رم کردن-رمیدن-گریختن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

بید خورده-کهنه و فرسوده

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

جا افتادن-سر جای خود آمدن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

در دست-آماده-حاضر

زمخت-درشت-ناهنجار

خدا-بسیار زیاد-فراوان

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
درب و داغان شدن
 

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چرس رفتن-حشیش کشیدن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

آزگار(زمان دراز)

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

چَکه-شوخ و بذله گو

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

 

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

دله دزدی-عمل دله دزد

خرده کاری-کار جزیی

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
آهوی شیرافکن-چشم محبوب

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

چپه-کجی به یک سمت

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

ددر رفتن-بیرون رفتن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

زاچ-زائو

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

خودمانی-صمیمی-یکدل

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

پا بَد-بد قدم
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

 

از جگر گذشتن-نامردی کردن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
اختر شمردن(شب‌بیداری)

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

 

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

آشغالی(سپور)

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
دور از جناب ب-لانسبت

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

بفرما زدن-تعارف کردن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

 

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
رخصت خواستن-اجازه خواستن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

 

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

 

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

آشغالی-سپور

خال به خال-خال خال

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

 

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
خستگی در کردن-استراحت کردن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

آشغالی-سپور

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

حق گرفتن-نگا. حق بردن

چندر غاز-پول بسیار کم

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد